شمابه وبلاگ رنگین کمان دیگر انتقال خواهید یافت

اسوه ی صبر

اسوه ی صبر
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
IMG4UP
IMG4UP

 

زن امروز كه مشتاقانه به دنبال الگويى است تا در عين حضور در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى و سياسى، پاكدامنى او آلوده نشود، مى‏تواند و بايد از حضرت زينب(س) پيروى كند. آشنايى با زندگى آن بانوى بزرگوار و ملاك‏هاى ارزشى ايشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و انديشه اسلامى مى‏كشاند و او را بر چشم‏انداز بلندى مى‏نشاند و قله‏هاى سربلند اخلاق و انسانيت را در او قرار مى‏دهد. چنان كه امنيت درونى او را به بركت پارسايى و زهد و نجابت تأمين مى‏كند. نيز حريم عفاف و پاكدامنى او را با سلاح غيرت و شجاعت حفظ مى‏كند، و سرانجام در سايه تعاليم آن بزرگ‏بانو، خويشتن را در آب زلال عاطفه پيدا مى‏كند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، اميد و شور زندگى به او بازمى‏گردد. نيازمندى‏ها و تسكين دردها و رنج‏هاى زن امروز در آموزه‏هاى زندگى پربار زينب كبرا(س) نهفته است، زيرا به طور كامل، بيانگر شخصيت زن مسلمان است. او تفسير حرمت و آيه احترام و بزرگداشت است.
در برهه‏اى كوتاه از تاريخ اسلام درخشيد و كارهاى سترگ را به يادگار گذاشت كه پس از گذشت قرن‏ها هنوز به ديده اعجاز و شگفتى به آنها نگريسته مى‏شود. رهبرى نهضت خونين برادر در سرزمين بيگانه، جنگ تبليغى با تحريف‏گران پيام‏هاى عاشورا، دلجويى از كودكان و زنان داغديده، حفظ تعادل و ثبات روحى، فرياد ويرانگر عليه بى‏رحم‏ترين دژخيم زمان، تحمل سختى اسارت عزيزان و خود، گرسنگى و خستگى طاقت‏فرسا و... همه از افتخارات بى‏مانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه اين رادمردى‏ها مايه سربلندى و مباهات زنى است كه از سينه عصمت شير نوشيده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش يافته است.
در اين نوشتار سعى شده چهره سياسى - اجتماعى حضرت در حد امكان شناسانده شود تا آزادگان در پى انتخاب اسوه‏اى كامل، به بيراهه نروند و دل و جان به كسى بسپارند كه عظمتش بلندتر از تاريخ و فراتر از عصاره قلم و بيان است.
 
پرورشى بى‏مانند
 
 
زينب كبرا(س) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونه‏اى تربيت شد كه در برابر حوادث سهمگين روزگار نه تنها خم به ابرو نياورد بلكه چون كوهى استوار و محكم، ناگوارى‏ها و سختى‏ها را در آسياب اراده‏اش به خاك مبدل ساخت. درخشش صلابت بى‏نظير حضرت زينب(س) در صفحات تاريخ، عقول همه انديشوران را شگفت‏زده مى‏سازد.
 
خودسازى در پرتو تجاربى سخت‏
 
 
زينب كبرا(س) از كودكى در ميدان زهد و پارسايى با انواع رنج‏ها و دردها خو گرفت تا جايى كه مصيبت را نعمت و بلا را رحمتى از پروردگار مى‏دانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنيا با زهد و پارسايى بيمه كرد كه اگر كوهها متلاشى و زمين‏ها از هم مى‏شكافت، در اراده محكم او خللى وارد نمى‏شد.
زينب كبرا(س) در شش سالگى شاهد شكستن درخت پر ثمر انسانيت و رهبر جامعه اسلامى و آخرين پيامبر خدا بود. در حالى كه خود گريان و پريشان بود، از حال والدين و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن كم، غم سنگينى جاى گرفت. او با اين مصيبت بزرگ و تحمل آن درد جانكاه، قدم بر اولين پله تسليم و رضا نهاد كه آخرين منزل سالكان الى اللَّه است. آنچنان در اين مكتب كوشا و هوشيار بود كه به آخرين درجات تسليم و رضاى بر حق رسيد تا توانست وظيفه سنگين خود را در انجام رسالت پيام خون و شهادت شهيدان عاشورا به فرجام رسانده، نداى آنان را به جهانيان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندى از اين اندوه جانكاه نگذشته بود كه شاهد طرح انحرافى سقيفه بنى‏ساعده شد. او انحراف انقلاب جهانى اسلام را از مسيرش به چشم ديد و كوشش‏هاى بى‏امان مادرش را براى جلوگيرى از انحراف مشاهده كرد. در مسجد جدش رسول اكرم(ص) همراه مادرش و جمعى از زنان بنى‏هاشم شركت كرد و شنيد كه مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنيد كه در پايان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فرياد زد: «هان! اين شتر و اين بار! ببريد و بخوريد!!»(1)
پس از گذشت چند روز از اين رخداد، دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پى آن وداع مادر با على بن‏ابى‏طالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مكتب پدر، آن بزرگمرد راستين اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز كه مولاى متقيان على(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زينب كبرا همراه برادرانش از تمامى شئون ممالك اسلامى زير فرمان پدر و مسائل حاكم بر جوّ و محيط سياسى آن روز به خوبى آگاهى داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوى را به خوبى مى‏شناخت و از اهداف و نظريات و تفكرات آنان به خوبى آگاه بود.
 
آموزش و پرورش اسلامى‏
 
 
آنگاه كه امام نخستين شيعيان پس از درگيرى با فتنه ناكثين، مصلحت را در آن ديد كه به كوفه مهاجرت كند، حضرت زينب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهىِ كوفه شد. شخصيت والاى زينب كبرا(س) در پشت پرده براى كوفيان پنهان نماند، بلكه به مرور زمان متوجه مقام علمى و سياسى او شدند و از امام درخواست كردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهره‏مند شوند. مولاى شيعيان با اين پيشنهاد موافقت كرد. از آن پس خانه زينب(س) نه تنها پناهگاه بيچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلكه مكتب تعليم و تربيت نيز به حساب مى‏آمد. فعاليت‏هاى اجتماعى و مذهبى ايشان به مقتضاى زمان در كوفه بيانگر مسئوليت سنگين زن مسلمان در جامعه اسلامى است.
زينب كبرا در كوفه مى‏ديد كه سنگ اوّل انحراف در دين بنا گذاشته مى‏شود. مى‏ديد چگونه حاكم شام و «عمروعاص» قرآن را وسيله دستيابى بر آرزوهاى خود قرار داده‏اند. نيز شاهد بود فرصت‏طلبان و خودخواهانى چون ابوموسى اشعرى، پنهانى براى معاويه كار مى‏كنند، و پيگيرانه عليه حضرت على(ع) اقدام مى‏نمايند. عالمه‏اى كه استاد نديده بود، به خوبى از گمراهان گمراه كننده جامعه آگاه بود و حربه ريا و تظاهر آنان را در زير پوشش اسلام مى‏ديد و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمايى علاقه‏مندان و دل‏هاى مؤمن كوشا بود.
 
مادر مصيبت!
 
 
اين چنين زندگى زينب كبرا(ص) در كوفه ادامه داشت تا آنكه شمشير زهرآلود ابن‏ملجم فرق مولاى متقيان على بن‏ابى‏طالب(ع) را شكافت. شهادت پدر و جدايى از او براى دخترش بسيار سخت و گران بود، چرا كه پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سايه مهر پدر آرامش‏بخش روح و جان داغدار او بود اما حال بايد داغ دورى از پدر را بر ديگر دردهاى خود بيفزايد و شاهد بى‏وفايى‏هاى مردم و توطئه‏هاى حساب شده دشمنانى چون معاويه عليه برادرش حسن بن‏على(ع) باشد. پس از آنكه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبى(ع) با معاويه شد، به همراه برادران و خانواده‏اش به مدينه بازگشت. بانوى خردمند بنى‏هاشم به خوبى آگاه بود مردم چگونه امام معصومى چون امام مجتبى(ع) را فداى آمال و آرزوهاى شيطانى خود كردند. او در رنج‏هاى برادر سهيم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتى اهانت به جنازه آن عزيز و از اين همه درد چه داغ عظيمى بر سينه سوخته‏اش نهاده شد.
 
پيام ‏رسان كربلا
 
 
روشن‏ترين و باشكوه‏ترين دوران زندگانى حضرت زينب(س) را مى‏توان دورانى دانست كه در كنار سرور شهيدان، عشق و شهادت را همراهى مى‏كرد. اگر چه تاريخ زندگى ايشان را از تولد تا آغاز حركت امام حسين(ع) به سوى كربلا مى‏توان به صورت پراكنده در تاريخ يافت، اما نقاط مبهم و ناگفته‏اى باقى است، گرچه سال‏هاى آخر زندگى آن بزرگ‏بانو، يعنى از زمانى كه حركت خود را با امام حسين(ع) آغاز كرد، روشن و با عظمت در تاريخ ماندگار شده است. گويى مانايى نام حضرت زينب(س) در تاريخ، به قيام امام حسين(ع) و ناميرايى قيام امام به پيام حضرت زينب است، زيرا يكى از روشن‏ترين ابعاد و زواياى قابل تحليل و بررسى قيام حسينى را مى‏توان از پيام زينبى برگرفت. حضرت زينب(س) تاريخگوى نهضت سيدالشهدا است.
عقيله بنى‏هاشم با تاريخ كربلا در حركت است و تمام حوادث و رخدادها با زينب كبرا ارتباط دارد. بر اين اساس مى‏توان گفت تاريخ كربلا همان گونه كه بخش عظيمى از تاريخ زندگى امام حسين(ع) را در بر دارد، بخش باشكوهى از تاريخ زندگانى اين اسوه صبر را نيز تشكيل مى‏دهد. از اين‏رو نمى‏توان زندگى حضرت زينب(س) را بدون واقعه سترگ كربلا و جداى از آن بررسى كرد؛ گرچه فقط به گوشه‏هايى از واقعه سال 61ه. ق كه در ارتباط با فعاليت‏هاى سياسى و اجتماعى حضرت زينب است اشاره مى‏شود.
 
الگوى شكيبايى‏
 
 
تاريخ، زنى صبورتر از حضرت زينب نديده است. در واقعه كربلا پسرانش در برابر ديدگان او سر بريده شدند اما شيون نكرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پيشوايش امام حسين(ع) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسيدند و باز بردبارى پيشه كرد. زينب(س) سمبل زنى شجاع، مدبر و لايق رهبرى گروهى مصيبت‏زده در اوضاع و شرايطى بسيار سخت و بحرانى بود. مديريت بحران را بايد در رفتار او بجوييم. گرچه او نيز به ظاهر اسير و بسته به زنجير بود و مصيبت‏ها و ناملايمات، بدن او را فرسوده كرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبرى مى‏كرد و چنان صبرى سترگ و عظيم داشت كه براى هيچ كدام از افراد بشر رسيدن به اين حد صبر ممكن نيست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتى بانگ رحيل و كوچ در يازدهم محرم سال 61 از وادى كربلا سر داده شد و براى آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد كسان‏شان گذر دادند، امام زين‏العابدين(ع) نگاهى حزين بر پيكر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. اين نگاه از ديد ريزبين حضرت زينب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه مى‏بينى تو را غمين نكند. به خدا سوگند كه اين حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمويت نيز اتفاق افتاده بود. حال آنكه خداوند عهدى از گروهى از امت ستانده كه فراعنه خاك آنها را نمى‏شناسند، ولى نزد اهل آسمان آشنايند؛ كه اين اعضاى پاره پاره و تكه تكه و اين اجساد به خون تپيده را جمع و دفن كنند. در اين بيابان پرچمى براى مزار پدرت (سرور شهيدان) نصب مى‏كنند كه هيچ گاه نشان قبرش ناپديد نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران كفر و گمراهان بر نابودى مزار او بكوشند اما هيچ اثر نكند جز اينكه اثر او ظاهرتر و كار او نمايان‏تر شود. »(2)
 
خطبه توفنده‏
 
 
كاروان اسراى اهل بيت پس از تحمل رنج‏هاى بسيار در حالى وارد كوفه شدند كه شهر براى پيروزى يزيد آذين بسته شده بود. كاروانيان و به ويژه حضرت زينب وقتى كوفه را با آن منظره ديدند، دردشان افزون شد، چرا كه كوفه شهرى آشنا نزد آنان بود. روزگارى سفير كربلا به عنوان بانوى مجلله به همراه پدر و خانواده خود در كمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان كوفه ريزه‏خوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود كوهى از غم، حضرت زينب پرده سكوت و اشك را در هم ندريد زيرا سياستمدارى با درايت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و مى‏خواست با همه ناراحتى و دشوارى اوضاع، اداى رسالت كند و پيام خون شهيدان را به گوش مردم برساند، و ماهيت رژيم خيانتكار يزيد را آشكار سازد.
علاوه بر آن با بيان فجايع دلخراشى كه كارگزاران يزيد بر خاندان نبى اكرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قيام عليه آنان فرا خواند.
حضرت زينب به مردم اشاره كرد ساكت باشند. نفس‏ها در سينه حبس شد و زنگ‏ها از صدا افتاد. سپس زينب(س) به نيكويى به حمد و ثناى پروردگار پرداخت. چون به نام مبارك پيامبر اكرم(ص) رسيد، بر او به نيكويى درود فرستاد و اين شروع شكوهمند خطبه ايشان بود كه با صداى گيرا و سخن راستين خود توجه همگان را به خويش جلب كرد، سپس با شجاعت و شهامت تازيانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به ياد مردم كوفه آورد كه عهد خود را شكستند چرا كه آنان مردمانى با صفات زشتِ خدعه و تزوير، بى‏ايمانى و چاپلوسى هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا كردن كوفيان اشاره به زيان‏هايى كردند كه آنها از كشتن سبط پيامبر(ص) نصيب‏شان شده است و آنان را از عذاب خدا بيم دادند و فرمودند:
«آوخ! كه بد توشه‏اى براى خويش گرد آورديد و چه بد بارى را براى روز رستاخيزتان بر دوش خويش نهاديد. حسرت و سرنگونى بر شما باد! تلاش‏تان به نوميدى گراييد و دست‏هاتان بريده شد. سوداگرى‏تان به زيان انجاميد و به خشم خدا گرفتار آمديد و مُهر خوارى و بيچارگى بر پيشانى‏تان زده شد. »(3)
در ادامه سفير كربلا تمام مسئوليت حوادثى را كه رخ داده بود، بر دوش آنها افكند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نيفكنند و از سهل‏انگارى‏شان در دنيا و آخرت ترساندشان؛ زيرا در دنيا ننگى بود كه هيچ گاه از دامان‏شان زدوده نمى‏شد و در آخرت، غضب الهى بود.
حضرت زينب(س) چنين صريح با مردم كوفه در بازار سخن گفتند كه اشك از ديدگان آنان جارى شد چرا كه بانوى فرزانه بنى‏هاشم سخنى جز حق نگفتند، كوفيان با حق ناآشنا نبودند، ولى از يارى كردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانى كه فاطمه صديقه(س) با صداى پرطنين و صاعقه‏وار خويش خطاب‏شان كرد؛ همين گونه بود آهنگ صداى امام على بن‏ابى‏طالب(ع) در آخرين سخنرانى‏هايش براى مردم كوفه.
اين يكى از مهم‏ترين درس‏هايى است كه مبلّغان قيام حسينى بايد از حضرت زينب(س) بياموزند كه به طمع دنيا يا ترس از حاكمان، با باطل سازش نكنند. خطابه ايشان در بر دارنده عوامل روانى و برخوردار از عاطفه‏اى جوشنده و توفنده بود تا آگاهى‏بخشى معنوى و ابراز دوستى صادقانه با رهبران راستين و دعوت صريح آنها و دادن مسئوليت مستقيم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز بايد به پيروى از سفير كربلا آنگاه كه مى‏خواهد مقاصد سياسى اجتماعى خود را ميان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پيشه خود سازد و چون زينب كبرا شجاعانه به همه جنبه‏هاى مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به يك يا چند جنبه از خط مشى خود بسنده نكند و از ساير جنبه‏ها غافل نشود. در تمام اين خطبه غرّا روى سخن آن بزرگ‏بانو با مردم است و خود را مستقيم با ابن‏زياد و يزيد طاغى روبه‏رو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پيرامون مسئوليت مردم در برابر اعمال‏شان است. اين گونه سخن گفتن، بيانگر جامعه‏شناسى و مردم‏شناسى بزرگ‏بانوى كربلاست. زن امروز بايد جامعه‏شناسى را از بانوى سياستمدار صحراى كربلا بياموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبى سخن بگويد و آنها را مخاطب قرار دهد.
 
رسواكننده سركشان‏
 
 
عبيداللَّه بن‏زياد پس از آنكه خبر سخنرانى افشاكننده سفير كربلا را در بازار كوفه دريافت كرد سخت هراسناك شد، چرا كه گمان مى‏كرد با كشتن حسين بن‏على(ع) و يارانش، به آمال ديرينه‏اش رسيده است حتى تصور مى‏كرد فرزندان اسير ايشان به صورت كبوتران پر و بال شكسته‏اى در دستش خواهند بود كه براى حفظ جان‏شان آماده هر نوع معامله‏اى با او خواهند بود. اما نطق ملكوتى عقيله بنى‏هاشم و افشاى حقايق كربلا او را از خواب خيالبافانه بيدار كرد. او براى خنثى كردن تأثير خطبه حضرت(س) با عجله دست به كار شد. از آنجا كه اهل جدل بود، تصميم گرفت اسرا را به حضور بطلبد و با نشان دادن هيبت مجلس شاهانه و سخنان نيشدار و تهديدآميز خود، اثر خطابه را در اذهان مردم پاك كند و خود را قهرمان و پيروز، و ايشان را مغلوب و شكست‏خورده جلوه دهد. با اين پيش‏بينى، مجلسى باشكوه براى ايجاد رعب و وحشت در دل بزرگ‏قهرمان كربلا ترتيب داد.
ابن‏زياد تصور مى‏كرد دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) با ترس وارد مجلس مى‏شود و عذر تقصير مى‏خواهد، به جرم خطبه‏اى كه در بازار كوفه ايراد كرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانويى شد كه كمترين اعتنايى به شكوه ظاهرى آن نكرد و بر خلاف انتظار به جايى كه از پيش برايش آماده شده بود نرفت و به همراه ديگر اسرا به گوشه‏اى رفت. چگونگى ورود سفير كربلا به قدرى براى ابن‏زياد غير منتظره و ناراحت‏كننده بود كه خود را به نفهمى زده و از نزديكان خويش پرسيد:
«زنى كه با اين همه تكبر و غرور بر ما وارد شد كيست؟»(4)
آرى حتى گام برداشتن زينب كبرا(س) و طريقه لباس پوشيدن ايشان و انتخاب جايگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوى فرزانه بنى‏هاشم در دربار عبيداللَّه بن‏زياد براى تمام زنان عالم درسى است كه چگونه از جلوه‏هاى زنانه خود در راه اهداف الهى و معنوى استفاده كنند.
ناگهان عبيداللَّه برآشفت و آتش كينه و انتقام از وجود او زبانه كشيد و با لحنى اهانت‏آميز گفت: «حمد خداى را كه شما را رسوا كرد و مردان‏تان را كشت و دروغ‏تان را آشكار ساخت. »(5) گرچه سخن گفتن براى زينب، عارفه اهل بيت با فردى چون ابن‏زياد ناخوشايند بود اما به ناچار ياوه‏گويى‏هاى او را بى‏پاسخ نگذاشت و نغمه شوم و كفرآميز او را در گلو خفه كرد و فرمود:
«حمد خداى را كه ما را به پيامبرش كرامت بخشيد و از آلودگى‏ها پاك گردانيد، پسر زياد رسوا نمى‏شود مگر فاسق و دروغ نمى‏گويد مگر فاجر و آن چيزى است كه ما از آن به دوريم. »(6)
ابن‏زياد پرسيد: «كار خدا را با برادرت چگونه ديدى؟»(7)
سفير كربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نيكويى و احسان نديدم. او و يارانش افرادى بودند كه خداوند براى آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختيار خود به سوى جايگاه تعيين‏شده خود رفتند اما به زودى پروردگار بين تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع مى‏كند و در آنجا تو را به محاكمه مى‏كشند. اى فرزند زياد! در آن روز براى تو جايگاهى است كه بايد براى دادن جواب آماده باشى، چگونه مى‏توانى اين گناه عظيم را پاسخ دهى. اى زاده مرجانه، مادرت به عزايت بنشيند. »(8)
 
يارى جستن از پروردگار
 
 
بدين گونه زينب كبرا(س) دختر رشيد على(ع) بدون اينكه هراسى به دل راه دهد با سخنان كوبنده و شكننده‏اش ابن‏زياد را در برابر ديدگان مردمى كه به قصد قدرت‏نمايى خود در آن مجلس جمع كرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
حضرت در برخورد خود با ابن‏زياد نشان داد مؤمن - هر چند در اسارت باشد - هيچ گاه در برابر دشمن - هر چند قوى و قدرتمند - سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چيز سبب شد زينب كبرا در عين روبه‏رو شدن با آن همه مصايب در پاسخ ابن‏زياد كه سؤال كرد «كار خدا را با اهل بيت خود چگونه يافتى؟»(9) فرمود: «مشكلات، مصيبت‏ها و سختى‏هايى كه در راه خدا ديدم، همه برايم زيبا بود. »؟(10) آيا به راستى كشته شدن عزيزانى چون برادر، فرزند، برادرزاده و... براى يك زن زيباست؟! آيا آتش‏سوزى خيمه‏ها، غارت آنها، سرگردانى كودكان و پريشانى زنان و اسيرى آنان و گردانيدن اهل بيت در كوى و برزن زيباست؟ چگونه ممكن است اين همه سختى و مصيبت زيبا باشد؟ فقط يكى از اين مصايب و سختى‏ها مى‏تواند انسان پر مدعاى مدرن قرن بيست و يكم را از پا در آورد تا به زمين و زمان ناسزا گويد و همه عرشيان و فرشيان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست كند كه چرا دچار چنين مصيبتى شده است! چه چيز سبب شد زينب كبرا(س) همه مصايب و سختى‏ها را زيبا ببيند؟! زيبا ديدن چگونه قابل توجيه است؟
خداشناس حقيقى بنى‏هاشم خود را بنده حق مى‏ديد و سربلندى خود را در گرو انجام وظيفه الهى خود مى‏دانست. در مسير عمل به وظيفه، شهادت انسان كاملى چون حسين بن‏على(ع) و ياران فداكارش و اسارت اهل بيتش و همه ناگوارى‏ها، گوارا و شيرين و زيباست. اين جهان‏بينى مؤمن است كه هر آنچه از سوى خدا به او مى‏رسد، همه را خير و زيبا مى‏بيند زيرا كه خداوند براى بندگانش جز خير نمى‏خواهد و اين نگرشى توحيدى و زيبا به تمام پديده‏هاى جهان هستى است و به قول خواجه حافظ شيرازى:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن‏
منم كه ديده نيالوده‏ام به بد ديدن‏
وفا كنيم و ملالت كشيم و خوش باشيم‏
كه در طريقت ما كافرى است رنجيدن(11)
همه شكوه و عظمت و سربلندى بزرگ‏بانوى خردمند بنى‏هاشم در برابر قدرت ابن‏زياد، از توان ايمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. اين همه اطمينان و بى‏هراسى را حضرت زينب از زنده نگاه داشتن ياد خدا در قلبش به دست آورد. آدمى بايد بداند با ياد و ذكر خدا هيچ گاه به بن‏بست نمى‏رسد و شكست نمى‏پذيرد. چنان كه امام حسين(ع) به بن‏بست نرسيد و ذلت بيعت با يزيد را نپذيرفت و با تسخير دل‏هاى مؤمنان پيروز شد و عاشورا بزرگ‏ترين جاذبه دل‏هاى باايمان شد. حضرت زينب(س) ادامه‏دهنده راه حسين بن‏على(ع) و شاگرد مكتب ايشان بود و با سخنان خود به شوكت و عظمت نهضت خونين كربلا افزود.
عبيداللَّه گمان مى‏كرد دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِكْوه مى‏برد اما ديد هر بار نهيب او كوبنده‏تر و حملاتش شديدتر شد و چنان بناى خروشيدن را گرفت كه هول و هراس بر دل او و تمامى كارگزارانش افكند و در همه حال سعى داشت بُعد سياسى و حماسى اسارتش را بر هر چيز چيره گرداند تا روح حماسى حركتش هر چيزى را تحت تأثير قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانى در بستر تاريخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به كام خشكيده مردگان تاريخ بريزد و آرايش و زينت هر قيام و جنبشى باشد.
 
جنبشى بر ضد يزيديان‏
 
 
عبيداللَّه در زير ضربات و حملات كوبنده كلام آتشين عقيله بنى‏هاشم چنان درمانده شد كه اقامت آنان را حتى براى يك روز در كوفه، خطرى بزرگ براى حكومت خود دانست، بنابراين نامه‏اى به يزيد نوشت و چگونگى ماجراى شهادت امام حسين(ع) و يارانش و نيز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست كه در مورد اسرا تصميم بگيرد. يزيد در پاسخ فرمان داد كاروان اسرا با سرهاى شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانى، خود را پذيراى ورود خارجيان و كافران (بنا به تبليغ رسانه‏هاى حكومتى بنى‏اميه) كرد! كاروان اسراى اهل بيت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذين بسته شده دمشق - به مناسبت پيروزى يزيد - به زندانى برده شد. پس از چندى يزيد به شكرانه پيروزى بر حسين بن‏على(ع) مجلسى باشكوه آراست و از بزرگان شام و ديگر مناطق دعوت كرد و زينت‏بخش محفل خود را سرهاى بريده شهداى كربلا قرار داد! در چنين حالى پذيراى اسراى خاندان نبى گرامى اسلام شد. به محض ورود حضرت زينب(س) به مجلس و ديدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداى حزين دادِ سخن داد:
«اى حسين! اى حبيب خدا، اى فرزند مكه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، اى دخترزاده مصطفى... »(12) ناله سفير كربلا چنان دل‏ها را دگرگون كرد كه مجلس طرب و شادى را مبدل به مجلس غم و سوگوارى نمود!
يزيد شروع به سخن كرد و با سخنان كفرآلود و خوف‏انگيز خود مقدسات اسلام را بى‏شرمانه انكار كرد و كشتن حسين(ع) و يارانش را به انتقام كشته‏هاى كفار قريش در جنگ بدر قلمداد كرد. در آن جوّ رعب‏آور، يزيد به ياوه‏سرايى‏هاى خود ادامه داد و قصد آن را داشت كه به كلى پرونده خاندان پيامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پايان يافته اعلام كند و ارزش‏هاى دوران جاهلى را گستاخانه زنده نمايد!
در آن فضاى مرگبار و بهت‏انگيز حاكم بر مجلس، شيرزنى اسير در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد يزيد مقصود خود را عملى سازد و ارزش‏هاى دوران جاهلى را بار ديگر زنده سازد. او بيان كرد:
«ستايش پروردگار جهانيان و درود بر جدم سرور پيامبران، قول خدا راست در آمد كه فرمود: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤوا السُّوءَ أَن كَذَّبوُا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانوُا بِها يَسْتَهْزِئونَ(13)... ». (14)
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغين طاغوت، سرش را به سنگ كوفت و با بيان قدرت پايان‏ناپذير الهى، قدرت مادى يزيد را كوچك شمرد و فرمود:
«يزيد! راستى تو بر اين باورى اكنون كه عرصه آسمان و زمين را بر ما تنگ كرده‏اى و ما را به عنوان اسير اين سو و آن سو مى‏گردانى و بر ما چيره شده‏اى، ما نزد خدا هم اين گونه خوار و بى‏مقدار هستيم؟ خيال مى‏كنى چون پيروز شدى، نظر كرده خدايى و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همين خاطر باد در دماغ انداخته‏اى و با غرور به اطراف خود مى‏نگرى و شادمان مشت بر سينه مى‏كوبى و خرسندى كه چرخ دنيا بر مراد تو مى‏گردد و كارها مطابق خواست تو نظام مى‏گيرد و حكومتى كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختى آهسته‏تر! چنين از روى نادانى سرود پيروزى مخوان. آيا فراموش كرده‏اى كه خداوند مى‏فرمايد: «و لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَروا أنَّما نُمْلى لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِيَزْدادوا إِثْماً(15)... »(16)
آغاز خطبه، هجوم‏هايى پى در پى است و هيچ ملاحظه‏اى در آن با طاغوت ديده نمى‏شود. هر چه هست زبونى سلطنت و ريشخند كردن شكوه ظاهرى آن و يادآورى عظمت خداى بلندمرتبه است و اينكه ملاك نزديكى به خدا، رسيدن به حطام دنيا و چيزى از متاع فرسوده آن نيست.
آنگاه بزرگ‏بانوى اسلام، يكى از گناهان بزرگ يزيد را به خاطرش آورد و آن گناه عظيم، گرداندن دختركان نبى گرامى اسلام(ص) در كوچه و خيابان‏ها بود و به او سركوفت زد: تو فرزند «طلقاء» - آزادشدگان - هستى و پيامبر پدران تو را پس از فتح مكه، زمانى كه بر آنان چيرگى آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آيا اين عدالت است كه دختران پيامبر از دهها كوى و برزن عبور داده شوند، در حالى كه هيچ حامى و پشتيبان نداشتند؟!(17)
 
مفسر آگاه قرآن‏
 
 
به اين ترتيب حضرت زينب(س) پس از آنكه پرده قدرتِ گذرايى را كه جلو چشم يزيد را گرفته بود و بدان مى‏نازيد از مقابل چشمش كنار زد، او را سخت كوفت و در برابر ديدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا كرد؛ همچنين نشان داد يزيد با اسلامى كه به نامش بر تخت حكومت تكيه زده، هيچ همگونى ندارد، چرا كه هنوز كينه پيروزى اسلام بر كفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در كلام آتشين دختر حيدر كرار در دربار يزدى شاهد هستيم آن است كه: سفير كربلا براى اينكه به يزيد پاسخ عقلانى كوبنده دهد، با تمسك به آيات شريف قرآن جوابى مناسب داد. انتخاب آيات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط كامل ايشان بر قرآن كريم است.
 
رويكردها و آموزه‏هاى مبارزه زينبى‏
 
 
قيام امام حسين(ع) آغاز مبارزه و شكل‏گيرى آن است اما ادامه مبارزه و هدايت آن در مسير واقعى‏اش حاصل اسارت حضرت زينب(س) است. بديهى است ادامه مبارزه با حفظ ماهيت آن، كارى بس دشوار بود از اين‏رو سفير كربلا سعى داشت مبارزه‏اش را بر اصولى تغييرناپذير (كه از مبانى قرآن و سنت نبوى مايه مى‏گرفت) پايه‏ريزى كند. مهم‏ترين اصولى كه از كلام آتشين زاده حيدر كرار در كاخ يزيد برداشت مى‏شود، عبارت است از:
1- شكست دشمن: زينب كبرا(س) بر اساس منطق قرآن(18) ددمنشى‏هاى يزيد را در باب به شهادت رساندن امام حسين(ع) و اسارت اهل بيتش را پيروزى يزيد ندانست بلكه آن را مهلتى دانست تا يزيد بر گناهانش بيفزايد.
2- افشاى ماهيت دشمن: عقيله بنى‏هاشم پيشينه خانوادگى يزيد را در جمع سران و بزرگان محفلش آشكار ساخت و يادآور شد خاندان يزيد يا آل‏سفيان هيچ گاه با اسلام و پيامبر رابطه خوبى نداشته‏اند، در ادامه ثابت كرد جنگ يزيد با برادرش، جنگ قومى و يا ملى و يا حتى رقابت براى رسيدن به قدرت نبود بلكه جنگ كفر و ايمان و جنگ غرور جاهليت با تمامى ارزش‏هاى اسلامى است.
3- مرگ در راه مبارزه، نابودى نيست: بزرگ‏بانوى خردمند بنى‏هاشم ضمن زبون كردن يزيد، با بيان شجره ناپاك خانوادگى‏اش، به ارزيابى قيام خونين كربلا پرداخت و روح شهادت‏طلبى را خاستگاه حركت و قيام اسلامى قرار داد و آن را به عنوان رمز پيروزى و بقا و ثبات حكومت اسلامى در طول تاريخ قلمداد كرد.
4- قدرت دشمن را پوشالى دانستن: زينب(س) در ادامه نطق آتشين خود، يكى ديگر از اصول مبارزه را ترسيم كرد و آن توخالى و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حيات هر ستمگرى است و هر ستمكارى، زمانى كه احساس قدرتمندى مى‏كند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستايش كنند. يزيد نيز خود را در اوج پيروزى مى‏ديد و مست باده قدرت بود اما زينب كبرا(س) با مطرح كردن پوشالى بودن قدرت او تمامى شيرينى پيروزى را در كامش مبدل به تلخى زهر كرد.
5- ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حيدر كرار(ع) در حالى كه ريسمان بر گردن داشت و در كاخ مجلل و باشكوه يزيد، حكمران شام قرار گرفته بود، بدون هيچ ترس و اضطرابى دادِ سخن داد، چون با ايمان قلبى كه داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش كوچك و بى‏ارزش بود كه خداوند در ديده و جانش بزرگ و عظيم. بنابراين بدون هيچ ترس و واهمه‏اى نطق آتشين خود را در برابر تمامى انسان‏هاى به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جارى كرد.
نظرات شما عزیزان:
نسترن کرمی
ساعت20:12---9 آذر 1391
متن زیبایی بود.http://loxblog.ir/images/smilies/smile%20(25).gif

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, ] [ 17:55 ] [ فیروز شیردل ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

ای كه بیماری چرا نزد طبیبان میروی خرده نان سفره زینب كفایت میكند كربلا باشد سفارت خانه حق بر زمین این سفارتخانه را زینب صدارت میكند من چه غم دارم به انبار گنه روز جزا چون خدا از نوکر زینب حمایت می کند عشق زینب نیست جز بیماری فوق جنون هركه گوید یا حسین بر او سرایت میكند بیرق خون خواه شاه كربلا این مطلب است اهل عالم گوش باشید این سپاه زینب است
موضوعات وب
برچسب‌ ها
امکانات وب

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 19439
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1

دومین سوگواره اسوه صبر